با سلام خدمت دوستان:
این وبلاگ متعلق به همه هواداران داریوش هست و خواهد بود و
کسانی که از این وبلاگ دیدن می کنند دلیلی نداره که بخواهند
بدگویی از شخصی کنند اون هم در کامنت وبلاگ...
اکر همچین چیزی ادامه پیدا کنه من همه این کامنت هارو پاک
خواهم کرد...هر کسی باید احترام خود رو نگه داره اگه بحثی
چیزی هست با استفاده از میل برای یکدیگر میل بذارید...
هر چی من تحمل کردم دیدم که نه انگار بعضی ها می خواهند با
این کار وبلاگ رو خراب کنند و این رو هم بگم که داریوش تنها
خواننده ای هست که هنوز که هنوز هست آهنگ های سیاسی
که خونده به یاد مردم هست و همیشه خواهد بود...
پس رعایت کنید و احترام خود رو نگه دارید وگرنه از راه دیگه هم
می تونم این کار رو انجام بدم منظورم هم بیشتر به اون خانمی
هست که بیشتر کامنت ها رو گذاشته ولی همه اون ها بدگویی
هست ...از همین جا می گم که اگه پیامهاتون پاک شد ناراحت
نشید...
نوشته شده توسط یکی از هواداران داریوش...
با سلام به همه کسانی که داریوش گوش میکنند و آهنگهای داریوش رو دوست دارند.
این ترانه ای که میخوام براتون بنویسم ترانه ای هست که من با اون خیلی خاطره تلخ دارم و براتون نوشتم:
یاور همیشه مومن
ای به داد من رسیده تو روزهای خودشکستن
ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شب و از من گرفتی تو من و دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من مخور که دوری برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه ندانم که من و دادی نشونم
وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت
وقتی ابر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه شب تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من مخور که دوری برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخرمن
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشه
اون ور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
این ترانه از اون ترانه های ماندگار داریوش هست که در آلبوم شقایق میتونید اون رو گوش بدید .....تا بعد
با سلام خدمت دوستان:
حدود دوماه بود آپدیت نکرده بودم به علت مشغله زیاد و درسهای دانشگاه و همچنین نوشتن برای سه وبلاگ مختلف نتونستم آپدیت کنم ولی سعی میکنم که به این وبلاگ بیشتر برسم و هواداران داریوش رو خوشحال کنم .
براتون شعر مرد سفر باش رو می نویسم...
مرد سفر باش..
گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی، خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی، اما تو نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی، تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابیست که بر سینهی خاک است
در سایهی هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تله ماریست که در خواب کمین است
در هر قدمت خار، هر شاخه سر دار
در هر نفس آزار، هر ثانیه صد بار
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چشمهای آنجاست
گفتی چو شدی تشنهترین، قلب تو دریاست
گفتم که در این راه، کو نقطهی آغاز
گفتی که تویی تو، خود پاسخ این راز
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام...
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرها تان زخم دار
است...
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای...
پرواز را علامت ممنوع می زنید؟
گیرم که می زنید... گیرم که می برید... گیرم که می کشید...
با رویش ناگریز جوانه چه می کنید؟
زنده باد ایران... زنده باد داریوش