:: خدا حافظی از بلاگ اسکای ::

با سلام به همه بچه های با حال و داریوشی

به دلیل عوض شدن سیستم بلاگ اسکای من تصمیم گرفتم به بلاگ اف آ کوچ کنم.

از این رو منتظر شما هستم و نوکر همه تون

این هم آدرس جدید وبلاگ من http://www.aks-sooltan.blogfa.com 

 

:: زندگی ::

سلام

                                        زندگی کنیم که چی؟

که بشنویم فردا بهترین دوستمون ازمون جدا شده؟

که بشنویم عزیزترین کسمون از این دنیا رفته ؟

که بشنویم این همه بی عدالتی تو این دنیا هست؟

که که که این همه وای که اگه ما از عاقبت زندگی خبر داشتیم هیچ وقت حاظر نبودیم تو این دنیا پا بزاریم.

پس حالا که اومدیم چقدر خوبه باهم خوب باشیم باهم صمیمی باشیم 

استوار باشین

نظر یادت نره رفیق

 

:: عجب صبری خدا دارد ::

عجب صبری خدا دارد !

عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهان را با همه زیبائی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ، زمین و آسمان را ، واژگون مستانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم . برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ، هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ، آواره و دیوانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، بر لب پیمانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، نه طاعت میپذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده ، پاره پاره از کف زاهد نمایان ، تسبیح صد دانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپای وجود بی وفا معشوق را ، پروانه میکردم.
که می دیدم مشوش عارف و آهی ز برق فتنه این علم عالم سوز دم کش، بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دریای پر افسانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، به عرش کبریائی ، با همه صبر خدائی ، تا که میدیدم عزیز نا بجائی ناز ، برگی ناروا گردیده خواهی می فروشد.
گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد.
چرا من جای او باشم.
همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد.
وگرنه من به جای او چه بودم.
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد.
عجب صبری خدا دارد.

 

:: حرف دل ::

دلم از دست این نامردمان تنگ است

دلم از کار این نابخردان خون است

با شما هستم، شما نابخردان

که زیر سلطه رفتید و دهان بستید

سرتان را در آن گور یخی کردند و گفتند

اینجاست آزادی

اینجاست آزادی

ولیکن که شما با پای خود رفتید

چرا رفتید؟

در آن گور

 چه دیدید

 که رفتید

حال آزادید
 
یا در بند؟

آری

در بند و

مجبور سکوت

بر دهانتان دهانبند

نه می بینید و نه می شنوید
نمی داند

نمی دانم که شاید می بینید و خود را به ندیدن میزنید

تا فرق سر در مرداب رفتید

پس چرا هیچ کس این سکوت را نمی شکند

پس چرا نمی گویید مرگ بر گور یخی

پس چرا نمی گویید مرگ بر مرداب

هر روزتان را بی روز کردند

هر روز گریه. گریه. گریه

پس کی تمام می شود این همه اندوه و غم و غصه

سرتان را درون برف کردند و چپاول می کنند

پس چرا هیچ کس نمی گوید مرگ بر برف
می کشند جوانانتان را

می برند اموالتان را

و شما نمی گویید مرگ بر گور یخی

از چه می ترسید؟

دیگر چه دارید که می ترسید

از مرگ؟

آری از مرگ

تنها چیزی که مالکش هستید

اما نه!!!

فکر می کنید که مالکش هستید...

:: پروردگارا ::

پروردگارا:
به درگاه تو پناه می آوررم  و تو نیز پناهم بخش تا موجودی حریص و خویشتن دوست نباشم .

روا

مدارکه

 به

خواب

 غفلت
فرو

 افتم

وکیفر

غفلت خویش بینم


آسوده دلان را غم شوریده سران نیست

این طایفه را غصه ی رنج دگران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید

این ملک اقامتگه ما رهگذران نیست


در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش مرده پرست

تا هست می کّشندش به خاری به جفا

تا مُرد می برندش به عزت سر دست


هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت حیرانیم را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

دیده ی بارانیم را حس نکرد

در هجوم لحظه های بی کسی

غربت پنهانیم را حس نکرد

آن که با آغاز  من مأنوس بود

لحظه ی پایانیم را حس نکرد



و این من هستم همچون خاری که به دنبال آبی است تا خود را جوانی ببخشد

2 نوشته شده در  دوشنبه هجدهم مهر 1384ساعت 16:20  توسط صادق

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت،        

         بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت

زینهار به کس مگو تو این راز نهفت:                         

   هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت.


:: لوح افتخار به داریوش ::

باز هم

 داریوش

  داریوش

  داریوش .........

داریوش اقبالی

 همانگونه که

 همه میدانیم

 در امور مربوط

 به پناهندگی

وپناهندگان

فعالیت های

زیادی داشته و

 دارد و خواهد

 داشت.

و همیشه از

 حق و حقوق پناهندگی دفاع کرده و می کند از این رو از

طرف سازمان امور جهانی پناهندگی به داریوش اقبالی لوح تقدیر و

سپاسی هدیه شده است که این لوح هر ۸ سال یک بار به ۱ نفر که

خدمات زیاد و فراوانی را انجام داده است در امور پناهندگی  اهدا؛

میشود.

باشد که همچنین مردانی افتخار این لوح را داشته باشند.

از قبیل داریوش اقبالی


نظر یادت نره رفیق

:: ایوالله به داریوش ::

سلام دوستان

شنبه شب داریوش اولین برنامه آینه را در شبکه امید ایران اجرا کرد
با توجه به گستردگی دریافت این شبکه از طریق ماهواره هات برد

 برنامه آینه وارد مسیر جدیدی شده و مخاطبان بیشتری پیدا کرده است
برنامه بسیار جالب توجهی بود و خصوصا تلفنهای مردم و

معتادینی که قدم در راه بهبودی نهاده اند شنیدنی بود و ارتباط

عاطفی بسیار زیبای مردم با داریوش نقطه عطف این برنامه بود

قابل توجه دوستانی که اظهار کرده بودند داریوش دوباره به اعتیاد

روی آورده اینکه داریوش اعلام کرد ۵ سال و ۵ ماه و ۳ روز است

د ر بهبودی به سر میبره و با تمام قوا به جنگ با اعتیاد ادامه میدهد
برای داریوش آرزوی موفقیت بیشتر دارم و امیدوارم در راهی که

 پیش گرفته با وجود تمام مشکلات موفق و سربلند باشه

داریوش فراتر از یک هنرمند و برتر از یک انسان حرکتی رو آغاز کرده

 که بسیاری از مردم حتی از شنیدن آن واهمه دارند

زنده باد داریوش

 قربون همه تون

مجتبی