:: یاور همیشه مومن ::

با سلام به همه کسانی که داریوش گوش میکنند و آهنگهای داریوش رو دوست دارند.

این ترانه ای که میخوام براتون بنویسم ترانه ای هست که من با اون خیلی خاطره تلخ دارم و براتون نوشتم:

                                     یاور همیشه مومن

ای به داد من رسیده تو روزهای خودشکستن

ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من

ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید

تو شب و از من گرفتی تو من و دادی به خورشید

اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی

برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من مخور که دوری برای من شده عادت

ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته

رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه ندانم که من و دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت

وقتی ابر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه شب تپش هراس من بود

وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود

تو با دست مهربونی به تنم مرحم کشیدی

برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من مخور که دوری برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخرمن

به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من

مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشه

اون ور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود

این ترانه از اون ترانه های ماندگار داریوش هست که در آلبوم شقایق میتونید اون رو گوش بدید .....تا بعد

:: تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار ::

با سلام خدمت دوستان:

 

حدود دوماه بود آپدیت نکرده بودم به علت مشغله زیاد و درسهای دانشگاه و همچنین نوشتن برای سه وبلاگ مختلف نتونستم آپدیت کنم ولی سعی میکنم که به این وبلاگ بیشتر برسم و هواداران داریوش رو خوشحال کنم .

براتون شعر مرد سفر باش رو می نویسم...

 

مرد سفر باش..

 

گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی، خواب و سرابی

گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی، اما تو نقابی

فریاد کشیدم تو کجایی، تو کجایی

گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

هر منزل این راه بیابان هلاک است

هر چشمه سرابی‌ست که بر سینه‌ی خاک است

در سایه‌ی هر سنگ اگر گل به زمین است

نقش تله ماری‌ست که در خواب کمین است

در هر قدمت خار، هر شاخه سر دار

در هر نفس آزار، هر ثانیه صد بار

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

گفتم که عطش می‌کشدم در تب صحرا

گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا

گفتم که نشانم بده گر چشمه‌ای آنجاست

گفتی چو شدی تشنه‌ترین، قلب تو دریاست

گفتم که در این راه، کو نقطه‌ی آغاز

گفتی که تویی تو، خود پاسخ این راز

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

:: بغض ::

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام...

 

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرها تان زخم دار

است...

با ریشه چه می کنید؟

 

گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای...

 

 پرواز را علامت ممنوع می زنید؟

 

با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید؟

 

گیرم که می زنید...    گیرم که می برید... گیرم که می کشید...

 

با رویش ناگریز جوانه چه می کنید؟

 

زنده باد ایران... زنده باد داریوش

:: تقدیم به داریوش عزیز ::

تو از پس راه آمدی کسی صدای پای تو را نشنید تو هق هق کنان آمدی کسی گریه تو را نشنید

تا وقتی که فریاد میزدی من توان مندم من قهرمان عالمم من ثروتمندم من با ایمان ترم

همه صدای تو را شنید ند حتی مرغان آسمان

اما نا گه طوفانی به پاشد که باغ عشق تو را در هم کوبید

تنها شدی فریاد زدی تنهایم از غم داشتن یار فقیرم نه همه کر شدند و صدای تو را کسی نشنید


جا نماز را انداختی دست به دعا بلند کردی خدا وندا تو که باران میباری

تو که از آسمان سنگ میباری تو که باد و همه چیز در فرمان توست

یارم را برگردان تا در کنار او سختی کشم تا با او تنهای کشم با او عذاب کشم

اما انگار خدا هم کر شده بود نه او هم نشنید وگر شنید به روی خود نیاورد

به دریا گفتی تو از خدا بخواه یارم رابرگرداند دریا خشک شد

از کوه خواستی کوه آب شد

گفتی پرندگان مرغان آسمان شما....... مرغان به کوچ رفتند

نگفته ای درختان زمستان شد

ترسیدی بگوی باران تو از خدا بخواه ترسیدی بگوی

آری چون تا بستان میشد

نا گاه گفتی قلبم به قلبم میگویم اگر شنید که خوب وگر نه می استد و راحت میشوم

اما قلب نشنید و نه ایستاد بلکه او هم ناز کرد با تپشش تو را اذیت کرد

آری ساکت شدی تو هم کر شدی کور شدی لال شدی

اما دل کسی برایت نسوخت

تو پهلوانی کس نمی داند چه باری به دوش می کشی اگر می دانست پی به قدرت تو میبرد

آری تو پهلوانی اما تنهایی

می خواستی فریاد زنی خدا من چه گناهی دارم که نا توانم

چه گناهی دارم که یارم از پس راه صدای آمد که:

خاموش باشو خود خسته نکن خدار خواب زمستانیست زمستانی بس طولانی

:: برگرفته شده از یه عشق داریوش ::