:: پروردگارا ::

پروردگارا:
به درگاه تو پناه می آوررم  و تو نیز پناهم بخش تا موجودی حریص و خویشتن دوست نباشم .

روا

مدارکه

 به

خواب

 غفلت
فرو

 افتم

وکیفر

غفلت خویش بینم


آسوده دلان را غم شوریده سران نیست

این طایفه را غصه ی رنج دگران نیست

ای همسفران باری اگر هست ببندید

این ملک اقامتگه ما رهگذران نیست


در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش مرده پرست

تا هست می کّشندش به خاری به جفا

تا مُرد می برندش به عزت سر دست


هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت حیرانیم را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

دیده ی بارانیم را حس نکرد

در هجوم لحظه های بی کسی

غربت پنهانیم را حس نکرد

آن که با آغاز  من مأنوس بود

لحظه ی پایانیم را حس نکرد



و این من هستم همچون خاری که به دنبال آبی است تا خود را جوانی ببخشد

2 نوشته شده در  دوشنبه هجدهم مهر 1384ساعت 16:20  توسط صادق

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت،        

         بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت

زینهار به کس مگو تو این راز نهفت:                         

   هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت.