روز ۲۳ مارس داریوش عزیز پس از چهار سال وقفه ای که به صورتی نا مشخص و تا حدودی بنا به دلایلی متفاوت باعث عدم برپایی برنامه ای از سوی ایشان در دبی شده بود در سالن Madinat Arena در قلب شهر هزار رنگ "دبی" برای اولین بار و در میان حضور لبریز دوستدارانش به روی صحنه رفت تا پس از این دوری بار دیگر در کنار گوش موطن خویش با لمس رویای نمناک خلیج همیشگی فارس سرود عشق و آزادی سر دهد.
برای من و ما که اینبار داریوش را نزدیک تر از نزدیکی همیشگی اش، همروز و شب خود می دیدیم شوقی بالاتر از چشم دوختن بر آسمانی که حالا درست بالای سر او هم قرار داشت رخ نمی نمایاند. اما این برایمان کافی نیست، مشتاقم بیشتر از جزئیات این برنامه بدانم ، گوشی تلفن را بر میدارم و به امید برقراری تماس شماره را می گیرم. حالا این صدای زنده و جاری اوست که اینبار به جای صدای ضبط شده ی زیبایش در گوشم می پیچد. هنوز هم نمی توانم نلرزم!
صدایم در طنین صدایش جان می گیرد و اولین سلام سال جدید را به او عرضه میدارم...
" دلم خیلی گرفته بود و فرصت پرواز می طلبید، خیلی حرف ها دارم که با تو در میان بگذارم. می گویم خیلی چرا که می دانم زیادیِ حرف هایم هیچوقت تورا ، تنها تورا، خسته نکرده و پیوسته با روی باز و قلب مهربانت پذیرای تعرض عاشقانه ام به لحظات پاک و با ارزشت بوده ای، همیشه! "
اینبار هم چون همیشه مهربانی پیشه کردی و فرصتی قرار دادی تا پس از برگزاری کنسرت دوم سال ۸۵ خود در لس آنجلس گفتگویی آزاد و بی پرده با این کمترین و برای صحبتی بی واسطه با گروهی از هوادارانت، گروهی که بیشترشان ساکن ایران، سرزمین عزیز تو، هستند.
و این تو بوده ای که عطش سیری نا پذیر آنها را دریافته ای و دوستی و نزدیکی خاصی با آنان برقرار داشته ای. درود من و دیگر دوستانم چه در این خاک و چه در آنسوی مرزهای غربت بر تو یاور همیشه مومنِ لحظه های تنهاییِ ما.
روی لینک زیر کلیک کنید :
http://i3.tinypic.com/wlpzzt.jpg
با تشکر از حسین عزیز
نظر یادتون نره
شبخون عاشق
یه ستاره می درخشه توی ظلمت شب ما قلبش ازعاطفه سرشار توصداش بغض یه کوهه
روحش ازکینه هاخسته خوندنش اوج غروره
توروزای بی ترحم وقتی خوندن معصیت داشت باصداش خورشیدومی خوند بذرازادی رومی کاشت ساده بودمثل یه شبنم همه دنیاش یه صدا بود صدایی که ترس ویاسو باخودش به قصه می بردوقتی دردوغصه مردمشو باصلابت صداش فریادمی زد
وقتی عشق وغربت ترانه رو باصداقت نگاهش دادمی زد
گلدوناباغنچه هاشون خواب دشتومی دیدن
شاعرا باواژه هاشون سازبرگومی دیدن
وقتی ازرسول رستاخیزومرگ شب می گفت وقتی ازهمیشه غایب وگلایه هامی خوند مردم اززخم صداش بوی رهایی می شنیدن جنگل جاری روتا روزمبادا می دیدنحالاازاین وردنیا با توام شبخون عاشق
باتوکه صحنه دنیا غم ازازدیتودیده
وقتی توغربت تلخم لحظه لحظه می شکستم
وقتی توشبای دردم باغم واشک می نشتم
مرهم پاک صدات بود که منو دوباره نوکرد قصه خاطره هات بود که گل حسرتو واکرد یاورهمیشه مومن رفتنت کوچ صدابود مثل مردن ترانه موندنت خواب خدابود هرجای دنیاکه باشی نغمه هات تعبیرنوره جاده وحشت پاییز باهوای توتمومه
نظر یادت نره رفیق
برای با تو بودن یه کهکشون غرورم
یه سینه سوخته از درد، یه بادِ در عبورم
برای با تو بودن یه پنجره پر از ابر
یه خونه توی کوچه، یه دنیا قصهء صبر
برای با تو بودن یه کوچه اونورِ رود
یه میله از کف به سقف، یه ناله اونور دود
برای با تو بودن یه دشت پر از شقایق
یه پرده عشق بازی، یه زخم از خلایق
برای با تو بودن یه سرزمین فریاد
یه آشیونِ ویرون یه باغِ رفته بر باد
برای با تو بودن یه قطره آب گشتن
به زیر خاک رفتن، شکستن و گذشتن
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
وبلاگ های دوستانی که با مطالبی پیرامون تولد داریوش به روز شده اند
من فقط برای سایهء خودم می نویسم
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
باتشکر از **** H O S S I N ****
سایت گویا به نقل از هفته نامه شهروند کانادا، مقاله ای در مورد داریوش اقبالی منتشر کرده که میتونید اینجا بخونید.
خوشبختانه (شاید هم بدبختانه) جامعه ما امروز توی همه زمینه ها هنرمند زیاد داره. هم بدش رو داره، هم خوبش، و هم خیلی خوبش. هرکس هم واسه خودش یک معیاری داره واسه
تشخیص این بدی و خوبی؛ من معتقدم هنر داریوش رو هرکس با هر معیاری بسنجه، در هر صورت در ردیف "خیلی خوب" قرار میگیره. اما نکته قابل توجه اینه که امروز داریوش فراتر از «یک
هنرمند» است؛ داریوش از یک جنس دیگه هست، از یک جنس متفاوت با دیگران.
بعضی چیزها خواه ناخواه گرد زمان روش می شینه و فراموش میشه، اما اون جنس متفاوت موندنیه. مثل امیررضا خادم و
غلامرضا تختی که هردو کشتی گیر بودند، اما تختی از جنس دیگه ای بود، یک چیز دیگه بود. الان خادم با اینکه هست
اما کمرنگه، تختی مدتهاست دیگه نیست اما هنوزم بین مردم پررنگ حضور داره.
داریوش هم همینه، از یک جنس دیگه ست.
نظر یادت نره رفیق
سلام من برگشتم دوباره به خونه قدیمی خودم
---------------------------- -------------------------
به نظر می رسد که قلب شهر ایستاده است و تنها صدای گام سربازانست که در کوچه ها طنین می
افکند اما ما هراسی نداریم .
چرا که در این سکوت سر نیزه های قلم از کاغذ ها برخاسته و
در برابر سینه استبداد نشانه
رفته است
ما تنها نبوده ایم . هیچگاه تنها نبوده ام
اینک تلاش و خروش خلق .با سلاحی دیگر به یاری رسیده اند
دوستان به ان کارگر حروفچین از من پیام برسانید :
این حروف را اماده کن"آزادی از راه میرسد"
هرکدوم از شما که بلده قالب فعلی بلاگ اسکای رو تغییر بده به ما هم بگه
با سلام به همه بچه های با حال و داریوشی
به دلیل عوض شدن سیستم بلاگ اسکای من تصمیم گرفتم به بلاگ اف آ کوچ کنم.
از این رو منتظر شما هستم و نوکر همه تون
این هم آدرس جدید وبلاگ من http://www.aks-sooltan.blogfa.com
زندگی کنیم که چی؟
که بشنویم فردا بهترین دوستمون ازمون جدا شده؟
که بشنویم عزیزترین کسمون از این دنیا رفته ؟
که بشنویم این همه بی عدالتی تو این دنیا هست؟
که که که این همه وای که اگه ما از عاقبت زندگی خبر داشتیم هیچ وقت حاظر نبودیم تو این دنیا پا بزاریم.
پس حالا که اومدیم چقدر خوبه باهم خوب باشیم باهم صمیمی باشیم
استوار باشین
نظر یادت نره رفیق